وقتی پای سرنوشت در میان باشد و آدم حس کند لحظه لحظه هایش ارزشمند هستند ولی دارند به هدر می روند احساس سرخوردگی وجود آدم را فرا می گیرد و ساعات ارزشمندی را از انسان می گیرد و همین باز هم بیشتر و بیشتر آدم را در « اینرسی تنبلی » فرو می برد و باز احساس بد و بدتر ، تا بالاخره طاقتمان تمام می شود و با خود می گوییم « بس است دیگر ، داری بیچاره می شوی، شروع کن! زمان را از دست نده ! » و باز کار زجرآور خواندن درس ها و مبارزه با عدم تمرکز حواس را شروع می کنیم ، واقعاً که شرایط سختی است

 

کنکور و بی حوصلگی

البته قبل از هر چیز یادآوری این نکته که  «  مسئولیت هر رفتارمان با خودمان است»   را نباید فراموش کنیم برای مثال در آخر سؤال شما آمده است « آخر این چه مشکلیه که من دارم ؟! » مسئولیت پرسیدن هر نوع سؤال از خودمان با خودمان است ، وقتی چنین سؤالی از خود می پرسیم در حقیقت داریم می پذیریم که « مشکل من یک مشکل عجیب و غریب و غیرقابل حل است » و این بهانه راحت و خوبی می تواند برای مغز راحت طلب و لذت دوست ما باشد و تحت تأثیر این فکر حالا هرچه بیشتر و بیشتر بی حوصله می شویم تا آنکه بزرگ مصیبتی که با این اهمالکاری گریبانمان را می گیرد ما را به خودمان می آورد و به کسالت و ناراحتی دوباره به درس بر می گردیم و همین چرخه دوباره تکرار می شود پس :

.

۱- ما مسئول گفتگوی درونی خود هستیم : این ما هستیم که لحظه های حساسی تصمیم می گیریم که چه سؤالاتی از خود بپرسیم و جواب آن هاست که احساس ما را می سازد ، وقتی از خود می پرسیم امروز اگر بتوانم به تعهد ۱۰۰ % خود عمل کنم و ۲ ساعتی را که باید صرف خواندن فیزیک کنم ، انجام دهم ، آخر روز چه احساسی دارم؟

همین سؤال را می شود به گونه ی دیگری هم پرسید : وای امروز باید ۲ ساعت فیزیک بخونم ، مطمئنم که حواسم پرت میشه ، آخه یادگیری این همه فرمول به چه درد زندگی می خوره ؟! آخه این چه کنکور لعنتیه ؟!!! آخه ؟ به نظر شما احساس حاصله از چنین پاسخی چه خواهد بود ؟ ترس ! استرس ! بی حوصلگی ! بی قراری ! بله ، همه ی اینها .

.

موضوع خیلی ساده است ، ما هستیم که در لحظه ی حساس و کلیدی تصمیم می گیریم ، بله خود ما هستیم که تصمیم می گیریم که چه سؤالی از خودمان بپرسیم ، شاید بهتر باشد بگویم که خود ما هستیم که تصمیم می گیریم که به اولین سؤال ( حال چه مثبت و چه منفی ) که در ذهنمان ایجاد می شود پاسخ دهیم در حالی که ما این قدرت را داریم که آن سؤال را به نفع خودمان و به گونه ای که در ما ایجاد انرژی کند تغییر دهیم ولی غالباً بی درنگ به آن جواب می دهیم . پس :

.

۲- باید مواظب لحظه های کلیدی تصمیم گیری باشیم : این « لحظه های کلیدی تصمیم گیری » فقط منحصر به پرسیدن سؤال از خودمان نمی شود ، هر تصمیم می تواند تصمیم کلیدی باشد مثلاً تازه گرم مطالعه ی درس شیمی شده اید که یک sms برایتان می آید ، تصمیم می گیرید ( توجه کنید این شمایید که دارید تصمیم می گیرید ) که آن را باز کنید ( این شمایید که تصمیم گرفتید و آن را باز کردید ) و آن را بخوانید ( این شمایید که تصمیم گرفته اید آن را بخوانید ) ، حس لحظه ای خوبی به شما می دهد ( و این شمایید که تصمیم می گیرید یک جواب توپ در جواب آن بفرستید ) و این شمایید که تصمیم می گیرید به این sms بازی ادامه دهید ، البته این تصمیمات آنقدر اتوماتیک وار شده اند که شما اصلاً احساس نمی کنید که « شما حق انتخاب » دارید و می توانید به گونه ی دیگر انتخاب کنید ، نتیجه ی این انتخاب چیست ؟

.

چشم باز می کنید می بینید ، دقایق زیادی را از دست داده اید ، آن گرم شدن و غرق مطالعه شدنی را که به دست آورده بودید از دست داده اید و حالا عصبانی و دلخور از خودتان و شاید هم دیگران مجدداً به مطالعه باز می گردید ولی با یک « احساس بد » و مغزتان هم که منتظر بهانه است تا از هر « احساس بدی » فرار کند ، بدون اینکه متوجه شویم راه های فرار دیگری جلوی پایمان می گذارد و باز این ما هستیم که تصمیم می گیریم به یک یا چند راه حل فرار ارائه شده فکر کنیم و در دام تصمیم های ضعیف بیفتیم ،

.

راه حل مشکل بی حوصلگی چیست ؟

اول پذیرش اینکه این نتایج همه ناشی از همان تصمیم های خودمان است . ولی همینکه دارید این متن را می خوانید خودش یک تصمیم است که می تواند اثرات آن تا ۱۰ دقیقه آینده تا ۱۰ ماه آینده و تا ۱۰ سال آینده بر زندگی شما ، پدیدار شود . پس؟:

.

۳تصمیمات خود را بر اساس قانون ۱۰ ، ۱۰ ، ۱۰ بگیریم :

فرمولی به این قدرتمند به این سادگی کمتر دیده بودم ، فرمولی که خانم سوزی ولش در کتاب «۱۰-۱۰-۱۰ روشی که زندگی شما را تغییر خواهد داد» به خوبی آن را توصیف کرده است، از این جواب اگر خواستید فقط و فقط به یک نکته ی آن عمل کنید تا زندگی متفاوتی را تجربه کنید، فقط به همین یکی عمل کنید. آنقدر ساده است که از همین الآن می توانید آن را اجرا کنید واقعاً هر تصمیمی که می خواهید بگیرید این سؤال را از خود بپرسید اثرات آن تا ۱۰ دقیقه ی آینده ، تا ۱۰ ماه آینده ، و تا ۱۰ سال آینده در زندگی من چیست ؟ وای عجب سؤال فوق العاده ای ؟ یک sms دریافت کرده اید ، قبل از آن تصمیم بگیرید آن را باز کنید برای لحظه ای از خود بپرسید انجام آن در ۱۰ دقیقه ی آینده چه اثراتی برایم دارد ؟ خب گرم درس خواندن هستم تمرکزم را به هم می زند ، فکر را به جای دیگری می برد ، لحظه ی خوب و لذت بخشی هم برایم ایجاد می کند ( چون واقعاً هم چنین است ) خب اثرات آن تا ۱۰ ماه آینده چه خواهد بود ؟ وای باعث میشه از درس خوندن بیفتم و کنکورم را خراب کنم خب اثرات آن بر ۱۰ سال آینده من چه خواهد بود ؟ می خواهم مدرک تخصصی برد پزشکی داشته باشم با این تصمیم شاید مدرک پرستاری هم نگیرم ! خب حالا عمل به تصمیم های صحیح راحت تر نیست؟

.

.

خلاصه کنکور و بی حوصلگی:

ما مسئول تصمیم های خود هستیم، هرچند این تصمیم ها گاهی آنقدر برق آسا و تحت تأثیر عادت های ما انجام می شود که اصلاً متوجه حضور آن نمی شویم پس باید تصمیم مسئولانه بگیریم و بهترین و ساده ترین فرمولی که در این رابطه دیده ام فرمول ۱۰ ، ۱۰ ، ۱۰ است ، ۱۰ دقیقه ی فعلی ، ۱۰ ماه آینده ، ۱۰ سال آینده ، هر تصمیم کوچک و بزرگی را فقط با این فرمول بگیریم تا ۱۰ دقیقه اثرات آن برایم چه خواهد بود ؟ تا ۱۰ ماه آینده بر زندگیم چه اثری خواهد داشت و این تصمیم هرچند کوچک تا ۱۰ سال آینده چه اثری بر کل زندگی من خواهد داشت ؟ پس تا جا افتادن این شیوه ی تصمیم گیری همه جا را با نوشته هایی که به شما این فرمول را یادآوری می کند پر کنید،همین حالا فرمول ۱۰ ، ۱۰ ، ۱۰ را روی جلد کتابتان ، داخل صفحه ی آن ، کف دستتان ! و هرجا که می توانید بنویسید

.

لینک کانال ما: